درحال بارگذاری ....
به انجمن تخصصی آلم خوش آمدید.شما در این انجمن میتوانید پاسخ سوالات خود را بیابید...!! وارد یا عضو شوید
پنل کاربری
نام کاربري :

پسورد :

عضويت | فراموشي رمز عبور
تاپیک های مهم و کاربردی انجمن
ADS
ارسال پاسخ جدید
ya30n
آفلاین


ارسال‌ها :354
عضويت: 12 /3 /1393
محل زندگي:اصفهان ( اهوازو عشقه!)
سن:18
تشکرها :433
تشکر شده :572
پاسخ 189 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
کنکورستان!
سلام دوباره به تمامی بچه های گل و گلاب کنکوری ... آبجیا و داداشای عزیز!
ببخشید یه مدتی به دلیل اینکه سرم خیلی خیلی شلوغ بود براتون مقاله بنویسم اما کم کم میخوایم این تاپیک خیلی باحال رو دوباره احیا کنیم با هم دیگه!
کارتون شکرستان رو که دیدید تاحالا؟؟؟ اسم مقاله رو مثل اون انتخاب کردم صرفن جهت با مزه بودن!
.
.
.
این مطالبی که در زیر میخوانید بر گرفته از داستان واقعی روز کنکور 93 یاسین بهادریه...شاید بتونه یه تکونی به زندگیتون و تصمیم گیری هاتون بده!
.
حدودن ساعت یک شب بود...خوابم نمیبرد. فردا یه روز بزرگ بود....روزی که همه دوستام منتظرش بودن...
روزی که شاید خیلیا منتظر رسیدنش بودن و برای ثانیه هاش برنامه ریزی میکردن...اما من!
سرمو که روی بالش گذاشتم یهو همه لحظه های سال 92 که مثل برق و باد گذشت برام تداعی شد...
اول تیر ماه رو یادم اومد...! با چه ذوق و شوقی درس میخوندم...
اون موقع عشق مهندسی هسته ای بودم...میخواستم برم دانشگاه پلی تکنیک مهندسی هسته ای بخونم..
اوایل تیر ماه بود و من به شدت درس میخوندم.یادمه کل کتاب حسابانو تو 10 روز خوندم...فیزیک 1 و 2 رو هم تو همون نیمه های اول تیر جمعشون کرده بودم و عربی 2 رو هم یاد گرفته بودم اساسی...همه نکات مهمش رو یادداشت کرده بودم و هر روز مرورشون میکردم.
اما دنیا منو فراموش نکرده بود...قانون سوم نیوتن اومد سراغم...اون اوایل کار که میخواستم شروع کنم انقدر قوی و مصمم بودم که مقاومت هاشو حس نمیکردم...اما نصف ماه که گذشت با اولین اتفاق اومد سراغم...
..... یه لحظه از روی تختم بلند شدم و چند تا مشت زم تو بالشم که تراکم پشم شیشه ها منظم بشه و دوباره دراز کشیدم...
یاد مادرم افتادم که چقدر به پسر گلش فاتخار میکرد و هرجا که میرفت با یه شادی وصف ناشدنی توی وجودش به همه میگفت که پسرم داره تو خونه درس میخونه و واقعن چقدر روزای خوبی بود...
عصر ها که میشد میرفتم باشگاه و دوساعت کامل بدمینتون بازی میکردم و حسابی عرق میکردم و خسته میشدم....جریان آدرنالین و ادروفین رو توی خونم حس میکردم...چه حس خوبی بهم دست میداد...
.
.
.
از این پهلو به اون پهلو شدم مگر اینکه خوابم ببره...برای کنکور فردا صبح بی خیال بودم ولی فکرای توی سرم راحتم نمیذاشتن...
یاد آخرای شهریور افتادم ....
یکی از همکلاسی های مادرم توی دانشگاه از آموریکا اومده بود پیش ما ....یه هفته خونمون بود...تقریبن زمان اعلام نتایج کنکور بود....پسرش رشته کامپوتر دانشگاه سمنان قبول شده بود...
ولی چیزی که خیلی برای من جالب بود دخترش بود که الان داشت توی نیو اکلاو امریکا رشته بیوتکنولوژی میخوند...
خودش دبیر ادبیات بود....مدام باهاش صحبت میکردم و بهم انگیزه میداد که بشینم درس بخونم....
اما چه زمان هایی که از دست رفتن....
.
.
.
یاداوری این خاطرات جز یه عذاب بزرگ چیزی برای من نداشت...میخواستم هرجور که شده بخوابم....زمان هم خیلی دیر میگذشت...ثانیه ها به اندازه دقیقه ها طول میکشیدن...
اول مهر رو یادم اومد...وقتی رفتم و دوستامو دیدم....همشون تابستونون رو عالی کار کرده بودن...اون موقع بود که برای یه لحظه به خودم اومدم ...تمام مسیر برگشت اشک توی چشمام بود و از خودم متنفر بودم که چرا اهدافمو فراموش کردم...اون موقع بود که چنان مطالعه ای کردم که توی زندگیم سابقه نداشت....اینقدر با کیفیت و کمیت درس خوندم که هنوزم اون مطالب توی ذهنمه و فراموششون نکردم...
ولی زیاد دوام نداشت...
.
.
ظاهرن به هیچ وجه خوابم نمیومد...کلن از روی تختم بلند شدم و رفتم پای سیستمم...از اینترنت رایگان استفاده کردم و چند تا فایل که برای دانلود گذاشته بودم رو دان کردم....اما انگار افکارم منو ول نمیکردن..
...
چه روزای سختی بود....اواخر پاییز بود...مدام با خودم درگیر بودم...سرزنش های خانواده ... وجدان خودم...سختی کنکور...زیاد بودن درسا..
انگار شروع کردن به درس خوندن برام یه معجزه شده بود که همیشه منتظر بودم که اتفاق بیوفته بدون اینکه خودم دست به کار بشم...
طرفای عید رو یادم اومد...درسخوندن رو کنار گذاشته بودم و چسبیده بودم به برنامه ریزی کردن رای روزای عید...
هر چند وقت یکبار با پسر داییم که اونم مثل من کنکوری بود تا پارک نزدیک خونمون میرفتیم و قدم میزدیم...حرفاش بوی نا امیدی میداد...انگیزه رو از وجود آدم میگرفت...
واقعن که روزای بدی بود...

دیگه نمیدونستم برای خلاص شدن از شر این افکار چیکار باید بکنم....
رفتم توی آشپزخونه و در یخچال رو باز کردم...یه لیوان شربت ریختم توی لیوان که بخوم و بتونم یه جوری این افکار رو از سرم بیرون کنم...اما
.
.
یه لحظه به خودم شک کردم...یاد حرفای مشاوری که پیشش رفته بودم...پدر و مادرم که گفتن یاسین...درستو ول نکن...افتادم...خیلی تنفر انگیزه که آدم شک کنه...به راهی که داره میره...به تصمیمی که گرفته...
و یاد تمام روز هایی افتادم که به همین راحتی از دستشون دادم....
و همه این اتلاف وقت ها هم از منظم نبودن من در طول یک روز ناشی میشد....ای وای که چه غفلت بزرگی کرده بودم...
وقتی قبول کردم که اشتباه کردم دیگه افکار مزاحم رفتن و من خوابیدم...
ولی الان برای پذیرفتن اشتباه خیلی دیر بود...
وقتی از جلسه کنکور بیرون اومدم خیلی ناراحت بودم ...واقعن توی کنکور تست هیی وجود داشت که اگر یکم دیگه درس میخوندم میتونستم حلشون کنم...
وقتی که از دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی اصفهان اومدم بیرون جمعیت عظیمی از دانش آموزایی رو دیدم که احتمالن همون ساعت 9 و نیم که دفتر چه های اختصاصی رو داده بودن اومده بودن بیرون...همشون در حال خندیدن بودن و برای هیچ کدومشون کنکور هیچ اهمیتی نداشت...
به لحظه با خودم فکر کردم...برای من مهم بود...ولی چرا هیچ کاری انجام ندادم...
اون موقع بود که باد پدر و مادرم افتادم که یک سال زندگی راحت و آسوده رو به خودشون حرام کردن تا من درس بخونم...یاد برادرم افتادم که همیشه رعایت حال من رو کرد .... واقعن چه جوابی داشتم؟
.
.
.
خلاصه سرتون رو درد نیارم بچه ها....شما هایی که میخواین امسال توی کنکور نتیجه خوب بگیرید بدونید که دو تا چاله بزرگ براتون وجود داره...یکیش بی برنامه بودنه و دومیش بی هدف بودن...
شاید اگر اول تیر پارسال قبل از هرچیز یه هدف خوب انتعخاب میکردم که منطقی و قابل استناد باشه اینهمه زمان رو مفت و مجانی از دست نمیدادم...
از همین الان اولویت های زندگیتون رو مشخص کنید چون مطمئن باشی که قانون سوم نیوتن به زودی میاد سراغتون و اگه بند کفشتون رو محکم نبسته باشین شما رو در دریای سردرگمی و مشکلات غرق میکنه و از تصمیمتون منصرف میشین...و ممکنه موقعی به خودتون بیاید که دیگه خیلی دیر شده....
برای رتبه خوب توی کنکور رس خوندن لازمه..برای درس خوندن یه زندگی منظم و برنامه ریزی شده لازمه...و برای برنامه ریزی کردن اولویت بندی های شخصی لازمه...
میدونید برای چی اینو میگم؟
فرض کنید یه روز توی خونه نشستید و در حال درس خوندن هستین...یه دفعه تلفنتون زنگ میزنه و دوستتون از شما میخواد که باهاش برید بیرون...اینکه انتخاب کنید با دوستتون برید بیرون یا بشینید پای درستون به اولویت هاتون بر میگرده...یا مثلن عروسی رفتن یا مهمونی رفتن و یا هر چیز دیگه ای....مخصوصن پای کامپیوتر و اینترنت نشستن....
خلاصه بگم.....حواستون رو شیش دونگ جمع هدفتون کنید و خواهشن سعی کنید مثل اطرافیانتون نباشید چون به همون جایی میرسید که اون ها رسیدن....
.
.
.
یه نفس عمیق بکشید...یه بسم الله بگید و شروع کنید به حرکت کردن به سمت اهدافتون
بسم الله
یاسین بهادری بیرگانی

اسممو توی Google سرچ کنید تا بیشتر باهام آشنا بشید! ...

تشکر شده تشکر شده:
3 کاربر از ya30n به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:alinewchess - hossein1377 - oooo9 -

masmol
آفلاین


ارسال‌ها :29
عضويت: 25 /7 /1392
محل زندگي:رامسر
سن:18
شناسه ياهو:
تشکرها :23
تشکر شده :19
پاسخ 190 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
نقل قول از ya30n
کنکورستان!
سلام دوباره به تمامی بچه های گل و گلاب کنکوری ... آبجیا و داداشای عزیز!
ببخشید یه مدتی به دلیل اینکه سرم خیلی خیلی شلوغ بود براتون مقاله بنویسم اما کم کم میخوایم این تاپیک خیلی باحال رو دوباره احیا کنیم با هم دیگه!
کارتون شکرستان رو که دیدید تاحالا؟؟؟ اسم مقاله رو مثل اون انتخاب کردم صرفن جهت با مزه بودن!
.
.
.
این مطالبی که در زیر میخوانید بر گرفته از داستان واقعی روز کنکور 93 یاسین بهادریه...شاید بتونه یه تکونی به زندگیتون و تصمیم گیری هاتون بده!
.
حدودن ساعت یک شب بود...خوابم نمیبرد. فردا یه روز بزرگ بود....روزی که همه دوستام منتظرش بودن...
روزی که شاید خیلیا منتظر رسیدنش بودن و برای ثانیه هاش برنامه ریزی میکردن...اما من!
سرمو که روی بالش گذاشتم یهو همه لحظه های سال 92 که مثل برق و باد گذشت برام تداعی شد...
اول تیر ماه رو یادم اومد...! با چه ذوق و شوقی درس میخوندم...
اون موقع عشق مهندسی هسته ای بودم...میخواستم برم دانشگاه پلی تکنیک مهندسی هسته ای بخونم..
اوایل تیر ماه بود و من به شدت درس میخوندم.یادمه کل کتاب حسابانو تو 10 روز خوندم...فیزیک 1 و 2 رو هم تو همون نیمه های اول تیر جمعشون کرده بودم و عربی 2 رو هم یاد گرفته بودم اساسی...همه نکات مهمش رو یادداشت کرده بودم و هر روز مرورشون میکردم.
اما دنیا منو فراموش نکرده بود...قانون سوم نیوتن اومد سراغم...اون اوایل کار که میخواستم شروع کنم انقدر قوی و مصمم بودم که مقاومت هاشو حس نمیکردم...اما نصف ماه که گذشت با اولین اتفاق اومد سراغم...
..... یه لحظه از روی تختم بلند شدم و چند تا مشت زم تو بالشم که تراکم پشم شیشه ها منظم بشه و دوباره دراز کشیدم...
یاد مادرم افتادم که چقدر به پسر گلش فاتخار میکرد و هرجا که میرفت با یه شادی وصف ناشدنی توی وجودش به همه میگفت که پسرم داره تو خونه درس میخونه و واقعن چقدر روزای خوبی بود...
عصر ها که میشد میرفتم باشگاه و دوساعت کامل بدمینتون بازی میکردم و حسابی عرق میکردم و خسته میشدم....جریان آدرنالین و ادروفین رو توی خونم حس میکردم...چه حس خوبی بهم دست میداد...
.
.
.
از این پهلو به اون پهلو شدم مگر اینکه خوابم ببره...برای کنکور فردا صبح بی خیال بودم ولی فکرای توی سرم راحتم نمیذاشتن...
یاد آخرای شهریور افتادم ....
یکی از همکلاسی های مادرم توی دانشگاه از آموریکا اومده بود پیش ما ....یه هفته خونمون بود...تقریبن زمان اعلام نتایج کنکور بود....پسرش رشته کامپوتر دانشگاه سمنان قبول شده بود...
ولی چیزی که خیلی برای من جالب بود دخترش بود که الان داشت توی نیو اکلاو امریکا رشته بیوتکنولوژی میخوند...
خودش دبیر ادبیات بود....مدام باهاش صحبت میکردم و بهم انگیزه میداد که بشینم درس بخونم....
اما چه زمان هایی که از دست رفتن....
.
.
.
یاداوری این خاطرات جز یه عذاب بزرگ چیزی برای من نداشت...میخواستم هرجور که شده بخوابم....زمان هم خیلی دیر میگذشت...ثانیه ها به اندازه دقیقه ها طول میکشیدن...
اول مهر رو یادم اومد...وقتی رفتم و دوستامو دیدم....همشون تابستونون رو عالی کار کرده بودن...اون موقع بود که برای یه لحظه به خودم اومدم ...تمام مسیر برگشت اشک توی چشمام بود و از خودم متنفر بودم که چرا اهدافمو فراموش کردم...اون موقع بود که چنان مطالعه ای کردم که توی زندگیم سابقه نداشت....اینقدر با کیفیت و کمیت درس خوندم که هنوزم اون مطالب توی ذهنمه و فراموششون نکردم...
ولی زیاد دوام نداشت...
.
.
ظاهرن به هیچ وجه خوابم نمیومد...کلن از روی تختم بلند شدم و رفتم پای سیستمم...از اینترنت رایگان استفاده کردم و چند تا فایل که برای دانلود گذاشته بودم رو دان کردم....اما انگار افکارم منو ول نمیکردن..
...
چه روزای سختی بود....اواخر پاییز بود...مدام با خودم درگیر بودم...سرزنش های خانواده ... وجدان خودم...سختی کنکور...زیاد بودن درسا..
انگار شروع کردن به درس خوندن برام یه معجزه شده بود که همیشه منتظر بودم که اتفاق بیوفته بدون اینکه خودم دست به کار بشم...
طرفای عید رو یادم اومد...درسخوندن رو کنار گذاشته بودم و چسبیده بودم به برنامه ریزی کردن رای روزای عید...
هر چند وقت یکبار با پسر داییم که اونم مثل من کنکوری بود تا پارک نزدیک خونمون میرفتیم و قدم میزدیم...حرفاش بوی نا امیدی میداد...انگیزه رو از وجود آدم میگرفت...
واقعن که روزای بدی بود...

دیگه نمیدونستم برای خلاص شدن از شر این افکار چیکار باید بکنم....
رفتم توی آشپزخونه و در یخچال رو باز کردم...یه لیوان شربت ریختم توی لیوان که بخوم و بتونم یه جوری این افکار رو از سرم بیرون کنم...اما
.
.
یه لحظه به خودم شک کردم...یاد حرفای مشاوری که پیشش رفته بودم...پدر و مادرم که گفتن یاسین...درستو ول نکن...افتادم...خیلی تنفر انگیزه که آدم شک کنه...به راهی که داره میره...به تصمیمی که گرفته...
و یاد تمام روز هایی افتادم که به همین راحتی از دستشون دادم....
و همه این اتلاف وقت ها هم از منظم نبودن من در طول یک روز ناشی میشد....ای وای که چه غفلت بزرگی کرده بودم...
وقتی قبول کردم که اشتباه کردم دیگه افکار مزاحم رفتن و من خوابیدم...
ولی الان برای پذیرفتن اشتباه خیلی دیر بود...
وقتی از جلسه کنکور بیرون اومدم خیلی ناراحت بودم ...واقعن توی کنکور تست هیی وجود داشت که اگر یکم دیگه درس میخوندم میتونستم حلشون کنم...
وقتی که از دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی اصفهان اومدم بیرون جمعیت عظیمی از دانش آموزایی رو دیدم که احتمالن همون ساعت 9 و نیم که دفتر چه های اختصاصی رو داده بودن اومده بودن بیرون...همشون در حال خندیدن بودن و برای هیچ کدومشون کنکور هیچ اهمیتی نداشت...
به لحظه با خودم فکر کردم...برای من مهم بود...ولی چرا هیچ کاری انجام ندادم...
اون موقع بود که باد پدر و مادرم افتادم که یک سال زندگی راحت و آسوده رو به خودشون حرام کردن تا من درس بخونم...یاد برادرم افتادم که همیشه رعایت حال من رو کرد .... واقعن چه جوابی داشتم؟
.
.
.
خلاصه سرتون رو درد نیارم بچه ها....شما هایی که میخواین امسال توی کنکور نتیجه خوب بگیرید بدونید که دو تا چاله بزرگ براتون وجود داره...یکیش بی برنامه بودنه و دومیش بی هدف بودن...
شاید اگر اول تیر پارسال قبل از هرچیز یه هدف خوب انتعخاب میکردم که منطقی و قابل استناد باشه اینهمه زمان رو مفت و مجانی از دست نمیدادم...
از همین الان اولویت های زندگیتون رو مشخص کنید چون مطمئن باشی که قانون سوم نیوتن به زودی میاد سراغتون و اگه بند کفشتون رو محکم نبسته باشین شما رو در دریای سردرگمی و مشکلات غرق میکنه و از تصمیمتون منصرف میشین...و ممکنه موقعی به خودتون بیاید که دیگه خیلی دیر شده....
برای رتبه خوب توی کنکور رس خوندن لازمه..برای درس خوندن یه زندگی منظم و برنامه ریزی شده لازمه...و برای برنامه ریزی کردن اولویت بندی های شخصی لازمه...
میدونید برای چی اینو میگم؟
فرض کنید یه روز توی خونه نشستید و در حال درس خوندن هستین...یه دفعه تلفنتون زنگ میزنه و دوستتون از شما میخواد که باهاش برید بیرون...اینکه انتخاب کنید با دوستتون برید بیرون یا بشینید پای درستون به اولویت هاتون بر میگرده...یا مثلن عروسی رفتن یا مهمونی رفتن و یا هر چیز دیگه ای....مخصوصن پای کامپیوتر و اینترنت نشستن....
خلاصه بگم.....حواستون رو شیش دونگ جمع هدفتون کنید و خواهشن سعی کنید مثل اطرافیانتون نباشید چون به همون جایی میرسید که اون ها رسیدن....
.
.
.
یه نفس عمیق بکشید...یه بسم الله بگید و شروع کنید به حرکت کردن به سمت اهدافتون
بسم الله

الان یعنی کنکور 93 رو خوب ندادین؟
چهارشنبه 11 تیر 1393 - 17:07

تشکر شده تشکر شده:
1 کاربر از masmol به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:ya30n -

ya30n
آفلاین


ارسال‌ها :354
عضويت: 12 /3 /1393
محل زندگي:اصفهان ( اهوازو عشقه!)
سن:18
تشکرها :433
تشکر شده :572
پاسخ 191 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
نه دیگه....به جز زبانشو که صد زدم و فیزیکش و شیمیش بقیه رو زیاد عالی کار نکردم!
یاسین بهادری بیرگانی

اسممو توی Google سرچ کنید تا بیشتر باهام آشنا بشید! ...

تشکر شده تشکر شده:
1 کاربر از ya30n به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:hossein1377 -

nakisa
آفلاین


ارسال‌ها :219
عضويت: 10 /4 /1392
محل زندگي:نمیگوووم....:دی
سن:18
تشکرها :50
تشکر شده :61
پاسخ 192 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
شمامیگین من نخوندم من چی بگم که از جونم مایه گذاسته بودم اون همه بخون ولی که چی بشه؟؟ یه لحظه حماقتم سرجلسه کل اون همه تلاشای خودم که هیچ به درک !زحمات مامانم که شب وروز کنارم بود میگفتم مامان اب میخوام فورا بدون اینکه یکم ناراحت بشه یا غربزنه انجام میداد الان جز افسوس وغبطه خوردن به روزایی که با عشقم زندگی کردم ومطمن بودم خدا نتیجه تلاشامو میده چیزی نصیبم نشده...
کلا چیزی که امسال فهمیدم کنکور بستگی به وخوندن ونخوندن نیس !!فقط به اون لحظه بستگی داره که داری یکاریو انجام میدی وبه شانس ادم بستگی داره من اگه استرسم رو میتونستم کنترل کنم شاید الان خودموتوی بهترین یونی تصور میکردم...حیف حیف..
ارزوی موفقیت برای شما کنکوریای 94 ای دارم:||
پنجشنبه 12 تیر 1393 - 01:39

تشکر شده تشکر شده:
1 کاربر از nakisa به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:ya30n -

ya30n
آفلاین


ارسال‌ها :354
عضويت: 12 /3 /1393
محل زندگي:اصفهان ( اهوازو عشقه!)
سن:18
تشکرها :433
تشکر شده :572
پاسخ 193 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
نقل قول از nakisa
شمامیگین من نخوندم من چی بگم که از جونم مایه گذاسته بودم اون همه بخون ولی که چی بشه؟؟ یه لحظه حماقتم سرجلسه کل اون همه تلاشای خودم که هیچ به درک !زحمات مامانم که شب وروز کنارم بود میگفتم مامان اب میخوام فورا بدون اینکه یکم ناراحت بشه یا غربزنه انجام میداد الان جز افسوس وغبطه خوردن به روزایی که با عشقم زندگی کردم ومطمن بودم خدا نتیجه تلاشامو میده چیزی نصیبم نشده...
کلا چیزی که امسال فهمیدم کنکور بستگی به وخوندن ونخوندن نیس !!فقط به اون لحظه بستگی داره که داری یکاریو انجام میدی وبه شانس ادم بستگی داره من اگه استرسم رو میتونستم کنترل کنم شاید الان خودموتوی بهترین یونی تصور میکردم...حیف حیف..
ارزوی موفقیت برای شما کنکوریای 94 ای دارم:||

سلام دوست عزیز...
مسلمن هر داوطلبی باید سر جلسه آرامش خودشو حفظ کنه وگرنه نه میتونه تست هارو بخونه نه جواب بده...
به هر حال دنیا هم برای شما تموم نشده...میتونین مثل من و خیلیا یه سال دیگه هم شرکت کنید
یاسین بهادری بیرگانی

اسممو توی Google سرچ کنید تا بیشتر باهام آشنا بشید! ...

تشکر شده تشکر شده:
2 کاربر از ya30n به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:hossein1377 - nakisa -

oooo9
آفلاین


ارسال‌ها :53
عضويت: 24 /3 /1393
تشکرها :61
تشکر شده :42
پاسخ 194 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!

خیلی احساس بدیه بعد آزمون بدونی اگه یه خورده تلاشتو بیشتر میکردی میتونستی بهتر عمل کنی . یه جمله از اونی که شمام میشناسیش :(زمان از دس رفته دیگه دیر شده اگه از الان تلاش کنم به اون جایی که میخوام نمیرسم پس دیگه تلاش نمیکنم). شاید تو هم این جوری فک کردی.
میدونی چیه شما غرور نداری ،حس برتری نداری نسبت به اونایی که شاید رقیبت نیستن ولی دارن تلاش میکنن (مثه من :) تا از قافله جا نمونن) ، در حالیکه خیلی جلوتری ،خیلی جلوتری .
من یه دوس دارم سوال اگه ازش بپرسی جوابتو نمیده چون اعتقاد داره تو امتحان یا تو کنکور با اون جوابش اونی که سوال پرسیده ازش جلوتر میزنه.
ایشالا امسال به اون نتیجه ای که میخوای برسی،همش هدف هدف میگی:) لابد یه هدف خوب و ارزشمند داری دیگه که میخوای براش بجنگی

خودت واسه همه مینویسی موفق باشینا
الان منم به شما میگم موفق باشی دوست عزیز

تشکر شده تشکر شده:
1 کاربر از oooo9 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:ya30n -

ya30n
آفلاین


ارسال‌ها :354
عضويت: 12 /3 /1393
محل زندگي:اصفهان ( اهوازو عشقه!)
سن:18
تشکرها :433
تشکر شده :572
پاسخ 195 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
نقل قول از oooo9

خیلی احساس بدیه بعد آزمون بدونی اگه یه خورده تلاشتو بیشتر میکردی میتونستی بهتر عمل کنی . یه جمله از اونی که شمام میشناسیش :(زمان از دس رفته دیگه دیر شده اگه از الان تلاش کنم به اون جایی که میخوام نمیرسم پس دیگه تلاش نمیکنم). شاید تو هم این جوری فک کردی.
میدونی چیه شما غرور نداری ،حس برتری نداری نسبت به اونایی که شاید رقیبت نیستن ولی دارن تلاش میکنن (مثه من :) تا از قافله جا نمونن) ، در حالیکه خیلی جلوتری ،خیلی جلوتری .
من یه دوس دارم سوال اگه ازش بپرسی جوابتو نمیده چون اعتقاد داره تو امتحان یا تو کنکور با اون جوابش اونی که سوال پرسیده ازش جلوتر میزنه.
ایشالا امسال به اون نتیجه ای که میخوای برسی،همش هدف هدف میگی:) لابد یه هدف خوب و ارزشمند داری دیگه که میخوای براش بجنگی

خودت واسه همه مینویسی موفق باشینا
الان منم به شما میگم موفق باشی دوست عزیز

سلام...
دوست خوبم ...نوشتت خیلی بهم انرژی داد.واقعن ممنونم.
انشالله هممون موفق میشیم
یاسین بهادری بیرگانی

اسممو توی Google سرچ کنید تا بیشتر باهام آشنا بشید! ...

تشکر شده تشکر شده:
1 کاربر از ya30n به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:oooo9 -

nakisa
آفلاین


ارسال‌ها :219
عضويت: 10 /4 /1392
محل زندگي:نمیگوووم....:دی
سن:18
تشکرها :50
تشکر شده :61
پاسخ 196 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
خستگیتون بدراقایاسین..
دیروز داشتم فیلماتون رو میدیدم واقعا دست مریزاد حرف نداشت من خودم شخصا خیلی برا فیزیک سرمایه گذاری کرده بودم (نزدیک به5میلیون )یعنی از سال دوم دبیرستان تا چهارم تابستونمو توی کلاسای فیزیک گذرونده بودم واستادم از بهترینای حیطه ی کنکور بود وهم مشاورم...اینارو گفتم که قدرهوش وذکاوتتون رو بدونین شما با این سن وسال اینقدقشنگ تدریس میکنی واقعا جای تحسین داره ومطننم دراینده نه چندان دورارمغانی برا سرزمین پاکمان خواهی شدازصمیم قلب بهترین ها رابرایتان خواستارم:))

راستی خیلی دوست داشتم کمک دستتون باشم وکمکی کنم ولی حیف که زیادازکامپیوتر وتکنولوزی سردرنمیارمتصویر: /weblog/file/forum/smiles/17.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/18.gif

تشکر شده تشکر شده:
1 کاربر از nakisa به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:ya30n -

ya30n
آفلاین


ارسال‌ها :354
عضويت: 12 /3 /1393
محل زندگي:اصفهان ( اهوازو عشقه!)
سن:18
تشکرها :433
تشکر شده :572
پاسخ 197 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
نقل قول از nakisa
خستگیتون بدراقایاسین..
دیروز داشتم فیلماتون رو میدیدم واقعا دست مریزاد حرف نداشت من خودم شخصا خیلی برا فیزیک سرمایه گذاری کرده بودم (نزدیک به5میلیون )یعنی از سال دوم دبیرستان تا چهارم تابستونمو توی کلاسای فیزیک گذرونده بودم واستادم از بهترینای حیطه ی کنکور بود وهم مشاورم...اینارو گفتم که قدرهوش وذکاوتتون رو بدونین شما با این سن وسال اینقدقشنگ تدریس میکنی واقعا جای تحسین داره ومطننم دراینده نه چندان دورارمغانی برا سرزمین پاکمان خواهی شدازصمیم قلب بهترین ها رابرایتان خواستارم:))

راستی خیلی دوست داشتم کمک دستتون باشم وکمکی کنم ولی حیف که زیادازکامپیوتر وتکنولوزی سردرنمیارم

نکیسا خانوم عزیز...خیلی ممنون.نظر لطفتونه
نظرات و ایده هایی که شما میدین خودش کمک بزرگیه به من...
امیدوارم بتونم امسال یه کار قابل قبول رو ارائه بدم برای بچه های این سایت و آقای بایزیدی عزیز رو که بهم اعتماد کردن رو سفید کنم.
خیلی ازتون ممنون میشم اگه پیشنهاداتتون و یا انتقاداتتون رو بهم بگین...چون نقطه نظرات شما میتونه در روند جلسات خیلی خیلی موثر باشه.
ضمنن خیلی خوشحال میشدم اگه میتونستم از کمک هاتون هم در سریال فیزیک استفاده کنم.
اگه واقعن میل به شرکت در طرح سریال فیزیک دارید فقط کافیه اعلام کنید...بقیشو من و آقای بایزیدی کمکتون میکنیم!
موفق باشید دوست عزیز
یاسین بهادری بیرگانی

اسممو توی Google سرچ کنید تا بیشتر باهام آشنا بشید! ...

تشکر شده تشکر شده:
2 کاربر از ya30n به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:alinewchess - hossein1377 -

alinewchess
آفلاین


ارسال‌ها :101
عضويت: 17 /7 /1392
تشکرها :190
تشکر شده :41
پاسخ 198 :
کنکور94...ورژن ریاضیش البته!
آقا یاسین یه چیزی بگم!!!!
هر کسی به این راحتی حاضر نمیشه وقت و سواد و سرمایه و...در اختیار دیگران بذار!اونم رایگان!
همین تدریس هارو دارن کیلویی میلیون ها میفروشن!
واقعا دست شما و آقای سلیمانی وآقای بایزیدی و کل دست اندر کاران این سایت درد نکنه!مطمئن باشید خدا هم حواسش هست!و یقینا امسال به هدفتون میرسین!
به امیدموفقیت شما!


تشکر شده تشکر شده:
3 کاربر از alinewchess به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:ya30n - hossein1377 - hamid3014 -






برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.